#ملیسا_پارت_69
- اِ، ملی من فکر کردم قبول کردی.
- تو اشتباه فکر کردی. من کادویی که ...
آرشام وسط حرفم پرید و گفت:
- استپ خانومی، بهم کادو دادی بهت کادو دادم.
یکی از کیف پول ها رو برداشت.
- آخه ...
نازنین با حرص گفت:
- اما و اگه نداره.
- من کی گفتم اما و اگه، گفتم آخه.
- حالا هر چی.
- خیلی خب، ممنون آرشام خان.
***
با هزار بدبختی آرشام رو پیچوندیم و رفتیم خونه ی کوروش تا ببینیم چی شد. خدمتکار در رو باز کرد و ما با سر و صدا وارد شدیم. مامان کوروش خیلی تحویلمون گرفت.
- کوروش هست؟
گفت:
- کوروش تو اتاقشه. نمی دونم چشه دمغه، این سبد گلم آورد انداخت این جا.
"اوپس، کوروش گاف داده!"
بدون در زدن پریدیم تو اتاق و همچین نعره کشیدیم که فکر کنم کوروش تو شلوارش جیش کرد.
- زهرمار، چه خبرتونه؟ دراز کشیده بودما. دخترای روانی، بهروز تو از اینا هم بدتری.
- خیلی خب بابا بی جنبه!
بهروز با مسخرگی گفت:
- شیری یا روباه آق کوروش؟
- فعلا که یه بچه آهوی بی پناهم گیر یه مشت زامبی.
شقایق با مشت کوبید پس سرش و گفت:
- زهرمار، حالا هی ننه من غریبم بازی دربیار.
جدی به کوروش گفتم:
@romangram_com