#ملیسا_پارت_125
- کوروش یه آهنگی بذار صفا کنیم.
کوروش زیر چشمی نگاهی به مائده کرد و گفت:
- سیا تو دو دقیقه نمی تونی آروم بشینی؟
- حوصلمون سر رفت. یهو برمی داشتید تفکیک جنسیتیم می کردید!
- سیاوش؟!
کورش تقریبا داد زد و باعث شد یه لحظه همهمه ی سالن قطع بشه و همه به طرف میز ما برگردن. مائده سریع گفت:
- کوروش خان خواهش می کنم.
کورش آروم شد و نگاهش کرد.
- ببینید دخترخاله ی کورش خان، مهمونیای ما اصلا این مدلی نیست، مخصوصا عمو جان، منظورم پدر کوروشه، مهمونیای توپی می گیره اما حالا ...
مائده سریع رو به کورش گفت:
- آقا کوروش نمی خواد مراعات ما رو بکنید، هر جوری قبلا مهمونی می گرفتید الانم عمل کنید.
- ایول همینه! محمود بپر سیستم رو روشن کن تا من برم فلشم رو از تو ماشین بیارم. حالا که دیجی می جی یُخ، حداقل با همینا یه حالی ببریم.
"چه جلافتا، سیاوش عنتر!" نه بابا مائده هم راه افتاده، اگر چه می دونم اگه به احترام خالش نبود، همین حالا مجلس رو ول می کرد و می رفت. متینم همچین اخم کرده بود که انگار ... . هنوز دو دقیقه نگذشته بود که صدای آهنگ بلند شد و به بیست ثانیه نکشید که دستی جلوم دراز شد.
- جان؟
سیاوش با نیش باز گفت:
- پرنسس به این بنده ی حقیر افتخار یه دور ر*ق*ص رو می دن؟
"آخ جون ر*ق*ص! وای متین!"
- نه خستم.
یه لحظه همه با تعجب نگام کردن.
"خاک بر سرم از بس تو مهمونیا یه لحظه هم سر جام بند نبودم و مثل کش تمبون تا ولم می کردن وسط پیست بودم، حالا که می خوام یه کم خانم باشم همه تعجب کردن."
- پاشو سرحال میای.
سرم رو آوردم بالا تا جوابش رو بدم که بین راه نگاه متین روی خودم دیدم. سریع از نگاهش رد شدم و به سیاوش اخم کردم.
- شرمنده، واقعا حوصله ندارم.
سیاوش بی خیال شد و رفت؛ اما من هنوز سنگینی نگاهی رو حس می کردم که هنوز معنیش برام بزرگ ترین مجهول زندگیم بود.
پریوش با اون لباس یقه بازش روی میز به طرف متین خم شد و تموم زار و زندگیش رو سخاوتمندانه در معرض دید علاقمندان قرار داد.
- آقا متین افتخار یه دور ر*ق*ص رو بهم می دید؟
@romangram_com