#مرد_نفرین_شده_پارت_7
با حرص گفت:یعنی خاک بر سرت
من:وا چرا؟ خاک بر سر خودت.
زهرا:من از خدام بود این خوشتیپه بهم پیشنهاد رقص بده اونوقت تو پروندیش.
من:ولمون کن بابا.
بعداز مکثی دوباره گفتم:ولی من از خدام نیست زوریه.
زهرا:اره نفهم زوریه،
من:هی هیچی بهت نمیگم روز به روز داری پرو تر میشی تو.
درحالی که دستاشو با ادا اصول تکون میداد گفت:وقتی میای اینج جور جاها باید انتظار این چیزا رو هم داشته باشی دیگه خانم خانما.
من:ابرومو نو بردی دستای چلاغ شدتو بنداز اه.
ایشی گفته و روشو با ناز برگردوند انگار من دوسته پسرشم. سری از روی تاسف تکون دادم، با آهنگی که گذاشته بودند سرمو با ریتم تکون میدادم:
Helena:]
Lal la lal la la la la la
Lal la lal la ra ra ra ra
Lal la lal la ra la la ra
I can see moon in light.
میتونم ماه رو تو روشنایی ببینم
[Arash:]
صبوری کن و دور بشو از غم
Be patient and stay away from sarrow
به فردا امیدوارم
I hope in tommorow
هواتو هنوز از دور دارم
From the distance I reach out for you
[Helena:]
romangram.com | @romangram_com