#مرا_دوباره_آغاز_کن_پارت_59
بازی رو تو شروع کردی اما من تمومش میکنم.
امد که جواب دهد که باز خبر رسیدن پیامی نو از گوشی اش بلند شد.
[دردنـــــاک اســـــت دوســـــتـَش بـداری
و گمـــــان کنی دوســـــتـَت دارد
حــــال آن کـِه اویــِگــانه هـَســــتی تو باشـَـد
و تـــــویـــِــکی از هــزاران لــــــذت او …
با دین اسم غزل بالای صفحه .تعجبی به نگاهش نشست، بارها و بارها کلمه کلمه ی پیام را خواند و تحیلی کرد، قصدش چه بود و معنی جملاتش چه؟یکی از هزاران لذت او این یعنی شک؟چقدر ضعیف شده بود این مرد که پیام دختر دلخواهش اشفته اش کرده بود تاب و توان از کف داده.بین زنگ زدن و نزدن به غزل زنگ زدن را انتخاب کرد.
-سلام.
صدای غزل را شنیده بود اما تردیدها به دلش چنگ زده میان انچه که قرار بود به زبان بیاورد دست و پا میزد.
-دامون چیزی شده.
و چیزی شده بود؟! ثبات فکری اش بر گشته بود بلاخره به سخن امد:منظورت از این پیام چی بود؟
-کدوم پیام؟
-همین پیامی که الان فرستادی.
-اخ ببخشید...نمیدونم ...واسه تو اومد؟ اما...
romangram.com | @romangram_com