#مرا_دوباره_آغاز_کن_پارت_40
-هر چی.یه جوری میگه سرگرمم کن.انگار هفت جد من دلقکه.
-امشب حالم یه جوریه..راستش خودمم نمیدونم حالم چیه؟
رشید سری از تاسف برای دوستش تکان داد:خب من چیکارت کنم؟
-این دختره بود چند وقت پیش اومد رو پرایدش یه دزد گیر نصب کرد.اسمشو تو برگه ی نمایندگی غزل نوشته بود.بد جوری رو مخمه.
رشید متعجب به دوستش نگاهی کرد:میخوای بهش زنگ بزن.
-بهش میخورد از اون مغرورا باشه، مگه ندیدی با چه سختی شماره شو نوشت.
رشید شانه ای با بی خیالی بالا انداخت و نگاهی به دور تا دور خانه انداخت:به نظر من بی خیال این دختره شو یهو عاشق نشی کار دستمون بدی؟
دامون قهقهه ی بلندی سرداد:دیوونه شدی داری در مورد من حرف میزنی ها.عشق کجا بود لا مصب بد تیکه ای بود.
-از ما گفتن، این خونه زندگی تو از بس زنای رنگاوا رنگ به چشم دیده یهو دیدی اه یکیشون دامنت و گرفت.جدی بیا یه زنگ بهش بزنیم.
-فعلا" نه، دیدی که بهش میخورد پا نده.
-بابا اینا فیلمشونه.تو زنگ بزن.
--میترسم این نگار خرابش کنه.باید در مورد نگارم بهش بگم.
-دیوونه شدی اونم قبول کرد.
-حالا همه چیرو بهش نمیگم.
رشید فکری کرد و با کوبیدن دستهایش به هم رو به سوی دوستش کرد:بیا بریم وب گردی.اون اشناهایی که ایدی شونو داریم و سر به سرشون بزاریم.
romangram.com | @romangram_com