#من_یا_اون_پارت_82
چشامو باز میبندم / به گریه هام میخندم
تو رو صدا میزنم / شاید بیای دیدنم
یه عکس یادگاری / شده رفیق شب هام
میگیرمش رو به روم / وقتی که خیلی تنهام
چشامو باز میبندم / به گریه هام میخندم
رفیق خستگی هام / باز به تو دل میبندم
«آهنگ دل دیوونه از مازیار فلاحی»
وقتی آهنگ تموم شد نفسمو مثل آه بیرون دادم... صدای دست زدن مامانمو شنیدم... بی اختیار یاد اون روزی افتادم که متین اومده بود اینجا و بعد از اینکه پیانو زدم برام دست زد! با لبخند برگشتم طرف مامانم. گفت:
-آفرن خیلی خوب بود... میشه برام یکمی پیانو بزنی؟ دلم یکمی گرفته...
من: بله حتما... چرا که نه... بفرمایید بشینید اینجا تا براتون بزنم... بعدشم اگه موافق باشید بریم یه سر پیش بابا...
سری تکون داد و نشست. منم نشست پشت پیانو و با مهارت شروع کردم به زدن آهنگ غوغای ستارگان. وقتی تموم شد مامان چشماش خیس شده بود. ترجیح دادم تنهاش بذارم برای همینم ببخشیدی گفتم و رفتم داخل اتاقم. چون بیکار بودم تصمیم گرفتم بشینم یه ذره کتاب های درسیم رو مرور کنم. حسابی مشغول بودم که مامان اومد داخل اتاقم و گفت:
-تبسم... من دارم میرم سر خاک بابا... میای؟
دو دل بودم برم یا نه... از طرفی حوصلم سر رفته بود و از طرفی هم میخواستم مامان یکمی با بابا تنها باشه. گفتم:
-میام مامان جان الان آماده میشم...
romangram.com | @romangram_com