#من_یا_اون_پارت_62

مامان با خنده گفت:

-خوبه... پس حالا که دیگه مشکلی نیست میتونید برید بیرون... به این تفریح و استراحت بعد از فشار درسا احتیاج دارید...

ترنم با خوشحالی پرید و مامان رو بغل کرد و گفت:

-وااااای... مامان یه دونه ای به مولا!!... عا...

مامان رفت وسط حرفش و گفت:

-ترنم... چند بار گفتم این طوری صحبت نکن..؟ در حد یه خانم با وقار و با شخصیت نیست که از تیکه کلام اراذل و اوباش استفاده کنه...

ترنم: بله مامان... معذرت میخوام...

مامان چیزی نگفت و منم واسه خود شیرینی رفتم آروم مامان رو در آغوش کشیدم و گفتم:

-ممنون مامان...

مامان با لبخند و رضایت نگام کرد و پیشونیم رو بوسید و گفت:

-زود برید که شب هم زود برگردید...

ترنم پرید رفت داخل سالن و منم آرم آروم رفتم پیشش و گفتم:

-واااای... ترنم؟ یه دونه ای به مولا دیگه چیه؟ حواست کجا بود دختر؟ شانس آوردی مامان گذاشت بیایا... اگه تنبیهت میکرد و نمیذاشت امروز بری بیرون چی؟

ترنم خندید و گفت:

romangram.com | @romangram_com