#من_یا_اون_پارت_60
ترنم چشمکی زد و گفت:
-بیـــــــــخیااااااال... پاشو بریم که میخوام برم پیش آبان جوووونم!!
من: جااااااان؟؟ آبان جووونت؟ کی هست این آبان خوشبخت؟
-خره همون پسره که گفتم اسم خواهرش آذره... گفتی خانواده ی پاییزن دیگه!!
خندیدم و گفتم:
-خبریه؟ تا جایی که یادمه دلت برای پسری تنگ نمیشد...
ترنم: نه بابا... اگه قرار باشه ازدواج کنم که با متین ازدواج میکنم... کیس به این خوبی... ولی تبسم خیلی با ادبه من خوشم نمیاد!
در حالی که حالم گرفته بود و سعی میکردم خودم رو نبازم لبخند زدم و گفتم:
-پس میخوای بی ادب باشه؟ مثلا بهش بگی سلام فحش خواهر و مادر بهت بده؟؟!!
خندید و گفت:
-نه دیگه در اون حد... ببین به نظر من دختر باید با ادب باشه ... پسر اگه با ادب باشه ... نمیدونم یه جورایی احساس میکنم پسرای با ادب لوسن... از این اوا خواهری ها!! دیدی؟ این پسرا رو که مثل دخترا با ناز حرف میزنن رو؟
من: نه اتفاقا... ادب نشونه ی شخصیته... دیگه دختر و پسرش فرقی نمیکنه... هم دختر و هم پسر باید شخصیت داشته باشن... شخصیت هم توی ادبه...
-بیا پایین از بالای منبر بابا! چه جو گرفتتش! بیا بریم دنبال بد بختیامون.
بلند شدم و باهم رفتیم خونه. مامان داخل حیاط نشسته بود و چای مینوشید. رفتم از پشت سر بغلش کردم و گفتم:
romangram.com | @romangram_com