#من_یا_اون_پارت_6

سری تکون دادم و از اتاق رفتم بیرون. منم بی اف داشتم ولی مثل ترنم زیاد تو نخش نبودم... واسه سرگرمی بود. تا حالا هم یه دونه بیشتر نداشتم. اونم سپنتا بود که ماه پیش باهاش بهم زدم... راستش زیاد با پسرا آبم تو یه جوب نمیرفت.

داشتم با گیتارم ور میرفتم که در باز شد ... در وا شد و یه جوجه دوید و اومد تو کوچه . جیک جیک کنان ، گردش کنان اومد و اومد پیش حسنی...!!!!!!!! با صدای ترنم که داشت هی تبسم تبسم میگفت به خودم اومدم و ادامه ی شعر حسنی رو به بعد موکول کردم!

ترنم: هوووووووووی... کجایی؟

-همینجا

ترنم: کلک تو چه فکری بودی؟

-هیچی ... راستشو بخوای یاد شعر حسنی افتادم!!

ترنم: خاک تو سرت... ببین تبسم... این سهیل الان میخواد بیاد دنبالم بریم کتابایی که لازمم میشه رو تهیه کنم... ولی من بهش نگفتم که یه خواهر خوشگلی مثه تو دارم...

خندیدم و گفتم:

-حالا خوبه با هم مو نمیزنیماااااااااااا... حالا واسه چی بهش نگفتی؟

چشمکی زد و گفت:

-برای مواقع ضروری....

منظورشو نفهمیدم و همونجوری نگاش کردم که گفت:

-خب خره اومدیم و من با یکی دیگه از دوستام رفتم بیرون... اون جاست که تو میای و جای من نقش بازی بازی میکنی ... اوکی؟

من: بابا تو دیگه کی هستی؟؟

romangram.com | @romangram_com