#من_یا_اون_پارت_167
من: بله...کارشون داری؟
-میتونم ببینمشون و باهاشون صحبت کنم؟
من: حتما...فقط باید پیداش کنیم...
سری تکون داد و دستشو به سمت در گرفت و مثل همیشه گفت:
-ladys first…!
با خنده سری تکون دادم و رد شدم و اونم پشت سرم اومد و خودشو به من رسوند و قدماشو باهام هماهنگ کرد. شونه به شونه ی هم رفتیم پیش مامان. قبل از اینکه برسیم به مامان من وایسادم و گفتم:
-خب دیگه....مامانم همون خانمیه که اونجا ایستاده...مانتو کرمیه... من همین جا هستم...
-چرا؟
-آخه گفتم شاید بخواید خصوصی صحبت کنید!!
-آخه منو مامان شما چه صحبت خصوصی میتونیم باهم داشته باشیم؟ یه دعوت ساده س...
وقتی رفتیم جلوتر متوجه خانمی شدم که داشت با مامان صحبت میکرد. یه خانم تقریبا 60 و خرده ای ساله ولی شیک و با کلاس. موهای زیتونی رنگش از روسری ش بیرون زده بود. چشمای سرمه ایش باعث شد بی اختیار برگردم و به چشمای متین که با لبخند بهم نگاه میکردن نگاه کنم... متین جلو رفت و رو به مامانم گفت:
-سلام خانم امیری...خوب هستین؟
مامانم در کمال تعجب من خیلی خیلی خیلی گرم باهاش برخورد کرد:
romangram.com | @romangram_com