#من_یا_اون_پارت_148

من: زهرمار...حرف زدنت هم مثل آدم نیست...

-خب گوش کن دیگه... آرش هم چون همش حواسش به تواِ خراب میکنه. یارو عاشقت شده خفنننن!

من: ترنم به قول خودت بیخیال... کلی فکر کردی این چرت و پرتا رو بگی؟

-باشه...حالا بگو چرت و پرته ولی من تجربه م از تو بیشتره. میگم اینکارو بکن بگو چشم...

من: شرمنده ولی من دلم نمیخواد با پسرای گروه گرم بگیرم. تو برای دوستی اینکارا رو میکردی. من قضیه م فرق میکنه...

-لابد قصد شما ازدواجه؟؟!!

من: خب دیگه داری زیادی حرف میزنی. پاشو برو پیش شوهرت من یکمی فکر کنم...

-بله بله؟؟ چشمم روشن... این چه طرز برخورد با یه خانم حالمه ست؟؟!! نمیگی بچه م میافته؟

بازوشو گرفتم و در حالی که به سمت بیرون هلش میدادم گفتم:

-بیا برو بیرون خجالت بکش...

با جیغ جیغ رفت پایین و منم رفتم توی تختم دراز کشیدم. داشتم به حرفای ترنم فکر میکردم. گوشیمو برداشتم و عکس متین رو آوردم. زیر لب باهاش حرف میزدم:

-آره؟ یعنی ترنم راست میگه؟ تو منو دوست داری متین؟ منو بخشیدی؟ به خاطر اینکه من بهت دروغ گفتم و خودمو بهت ترنم معرفی کردم؟ منو ببخش متین... باور کن فقط میخواستم به خواهرم کمک کنم ولی... دلمو باختم... ای کاش هیچ وقت به حرف ترنم گوش نمیدادم...

صورت خیس از اشکمو توی متکا پنهون کردم و خوابیدم...

-تبسم؟؟ تبسم خانم؟؟ خانم بیدار شید...

romangram.com | @romangram_com