#من_یا_اون_پارت_146

-نه واسه چی؟

-آخه یهو اومدی توی اتاقم بست نشستی گفتم شاید چیزی شده... حالا پاشو برو بیرون میخوام لباس بپوشم.

ترنم: باشه ولی بعدش باید با هم حرف بزنیم...

-دیدی گفتم یه چیزی شده...باشه.

ترنم رفت و من حین اینکه لباسامو میپوشیدم به این فکر کردم که درباره ی چی میخواد با من حرف بزنه؟... وقتی لباسامو پوشیدم خواستم برم صداش کنم که خودش در زد و اومد داخل. نشست روی کاناپه ی رو به روی تختم. منم نشستم روی تخت و گفتم:

-خب...میشنوم.

ترنم: ببین تبسم...یه سؤالی ازت میپرسم راستشو بگو... تو هنوزم متین رو دوست داری؟

من: واسه چی اینو میپرسی؟

-جواب من این نبود.

من: خب فکر کن آره...

-من نمیخوام فکر کنم...میخوام مطمئن باشم...

من: بابا ترنم گیر دادیا... آره....خب که چی؟

-من فکر میکنم اونم تو رو دوست داره... میخوای به دستش بیاری یا نه؟

من: بستگی داره...

romangram.com | @romangram_com