#من_یا_اون_پارت_107
هر چی که کابوسه سمت من میریزه زندگی بی تو نا آرومه
انقد میشینم تا شاید پیدا شی برگردی و بازم مال خودم باشی
اینجا بعد از تو هر روز بارونه حس و حالم داغونه
اثری بعد از تو از من نمیمونه قلبمو نبودن تو میسوزونه
کی مثله من قدر اشکاتو میدونه بیا برگرد به این خونه
اثری بعد از تو از من نمیمونه قلبمو نبودن تو میسوزونه
کی مثله من قدر اشکاتو میدونه بیا برگرد به این خونه
(آهنگ «اثری بعد از تو» از احمد سعیدی)
بغض کرده بودم... چقدر دلم هوای متین و کرده بود خدایا... ای کاش میشد الان اینجا باشه... کنار من... و شخصیت واقعیمو درک کنه و بدونه من تبسمم نه ترنم... بین منو اون، منو انتخاب کنه... اونم به خاطر خودم نه چیز دیگه...
درگیر این افکار بودم که توجهم به یه آگهی که روی دیوار نصب شده بود جلب شد:
به یک نوازنده ی پیانو نیازمندیم!!
برگه رو کندم و مشغول خوندن شدم... به یه نوازنده ی حرفه ایه پیانو جهت نوازندگی توی یه گروه موسیقی نیاز داشتن... چی بهتر از این؟ حرفه ای تر از من؟؟!! خیلی هم خوبه میتونم زندگی مو از این یه نواختی در بیارم و در کنار درس خوندن هم تفریح داشته باشم و هم بتونم موسیقی مو تقویت کنم... باید در موردش با مامان صحبت کنم... برگه رو تا کردم و گذاشتمش داخل کیفم... والا همه جوره آگهی برای استخدام دیده بودم الا این یه مورد! واسه منشی دیده بودم، برای آرایشگری دیده بودم، برای فروشندگی دیده بودم... اما برای موسیقی و نوازندگی حتی نشنیده بودم چه برسه به دیدن! یعنی انقدر ارزش موسیقی اومده پایین؟ یا شایدم اینا خیلی عجله داشتن؟ ای بابا... حالا هر چی. بیخیال دیگه...
درو باز کردم و رفتم داخل خونه... مامان مشغول تماشای یکی از سریال های مورد علاقه ش بود ولی با اینحال وقتی متوجه ورودم شد از جاش بلند شد و به سمتم اومد و بغلم کرد. سریع گفتم:
romangram.com | @romangram_com