#من_تو_عشق_پارت_99
که صدایی باعث شد بایستم...
ــ بیخیال فرهاد...ببین همه حواسشون به خودشونه...بعدم مگه چی میشه با دختر خاله ات برقصی؟
ــ شقایق گفتم تمومش کن...اینجا جاش نیست...نمیخوام بهونه دست کسی بدم
ــ میخواستم یه جشن دو نفره بگیرم...ولی همه برنا مه هام به هم ریخت...به جاش باید قبول کنی با من برقصی...بیا دیگه
جایی که ایستاده بودم پشت ستون بود...خیلی تو دید نبودم...اما میتونستم شقایق و فرهاد و خوب ببینم و صداشون رو بشنوم...شقایق دست فرهاد رو گرفت و رفتن وسط....با اهنگ تو اغوش هم میرقصیدن...از دیدن این صحنه دستم بالا اومد و کنار صورتم روی ستون تکیه اش دادم...مگه من همسر رسمی فرهاد نبودم...مگه اونیکه الان باید اونجا باشه من نیستم...پس چرا یکی دیگه به جای منه....
نزدیک میشم وقتی حواست نیست
اونقد که مرزی جز لباست نیست
از پشت سر چشماتو می گیرم
بگو کیم که برگشتم بگو وگرنه می میرم
منم اونکه تظاهر کرد نداره دیگه احساسی
شاید واسه همینم هست که دستامو نمی شناسی
romangram.com | @romangram_com