#من_تو_عشق_پارت_74
ــ میشه یه روز دیگه بریم؟...الان زیاد حوصله ندارم
چند ثانیه صدایی ازش نیومد ...
ــ چیزی شده؟ تو که میخواستی بری...
دستامو مشت کردم و حرفش و قطع کردم
ــ آره میخواستم برم اما دیدم حوصله اشو ندارم
ــ باشه ... هرجور راحتی
حالا برای فکری که از دیشب به ذهنم رسیده بود مصمم تر شده بودم...اما اول باید یه وکیل خوب پیدا میکردم...
دست به سینه نشستم و با اخم کمرنگی به ترانه نگاه کردم...چشماشو چرخوندو دستش رو تکون داد و گفت:
ــ خوب حالا قهر نکن دیگه
وقتی دید جوابی ندادم لبخند دندون نمایی زد که خنده ام گرفت با اینکه سعی کردم جلوی خودمو بگیم اما موفق نشدم پنهانش کنم....وقتی خنده ام رو دید دستاش رو محکم به هم کوبید:
ــ خندیدی....دیدی خندیدی...آشتی؟
ــ دیوونه...بار اخرت باشه ازم این چیزا رو پنهون میکنیا
romangram.com | @romangram_com