#من_تو_عشق_پارت_61

ــ معلومه که میام...کجایی الان راه میفتم

ــ من در خونتونم....بیا پایین

ــ اومدم

سریع لباسامو عوض کردم و رفتم پایین...سوار ماشین سامیار شدم...

ــ سامیار...زود بگو چی شده...نگرانم کردی

ــ اول سلام...دوم منم خوبم ممنون شما خوبی؟...سوم بزار سوار شی بعد بپرس عزیزم

ــ خیله خوب بابا...سلام...خوبی؟منم خوبم....سوار شدم دیگه...زود باش

لبخندش رفت و بهم نگاه کرد

ــ سایه حرفای دیشبت راست بود؟ واقعا میخوای از فرهاد جداشی؟

ــ سامی قرار نبود درباره دیشب بگی...گفتی درباره خودته

ــ آره...جواب این سوالت به چیزی که میخوام بگم ربط داره

ــ خوب آره...راسته...داریم جدا میشیم

سرشو برگردوند و به جلو خیره شد....

romangram.com | @romangram_com