#من_تو_عشق_پارت_101
اونقد که مرزی جز لباست نیست
از پشت سر چشماتو می گیرم
بگو کیم وگرنه می میرم
نزدیک میشم وقتی حواست نیست
اونقد که مرزی جز لباست نیست
از پشت سر چشماتو می گیرم
بگو کیم که برگشتم بگو وگرنه می میرم
چند نفس عمیق کشیدم تا آروم بشم....این بغض لعنتی چیه که راه نفسم رو بسته.....با باز شدن در چشمام رو باز کردم...ترانه رو که دیدم نفس راحتی کشیدم....اصلا دلم نمیخواست تو این وضعم با فرهاد روبه رو بشم.....با اخم عمیقی که بین ابروهاش بود جلوم وایساد و دستاش رو زد به کمرش:
ــ یعنی چی؟یعنی چی که میره با شقایق میرقصه؟
ــ یواش بابا...چه خبرته همه فهمیدن...
با حرص لبه تخت نشست:
ــ نترس اینقدر سرشون گرمه که کسی نمیفهمه...تو چرا عین ماست وایسادی و هیچ کاری نکردی؟
ــ باید چکار میکردم مثلا؟
romangram.com | @romangram_com