#مامورین_پر_دردسر_پارت_98

میکردم دارم له میشم زیر بار دروغی که تموم زندگیم توش خلاصه میشد ولی حالا چی؟

:تموم این مدت دروغ گفتین همه چیو من احمق باور کردم من لعنتی
-ستاره عزیزم اروم باش
چشمام داشت تار میشد سر گیجم

وحشتناک شده بود صدای دریا اومد معلوم بود حرفامونو شنیده

دوزانو نشست رو زمین اونم شکه بود بعد چند دقیقه با صدای لرزون گفت:مامان!

مامان فقط نگاهش به منی بود که خالی شده بودم از هر حسی از

جام بلند شدم تو راهرو داشتم میرفتم سمت اتاقم که پاهام

بیحس شد داشتم می افتادم که دستی زیر ب*غ*لم و گرفت

صدای،نگران اشکان از کنار گوشم بلند شد:خوبی ?ستاره چی شده؟


romangram.com | @romangram_com