#مامورین_پر_دردسر_پارت_76

اگه همینجور پیش میرفت تشنج میکرد

رو به روش نشستم و یه سیلی زدم تو صورتش

دستشو اورد بالا و گذاشت رو صورتش با تعجب بهم نگاه میکرد

:باید بریم ...بیمارستان
با گریه سرشو تکون داد

بلندش کردم رو به باراد گفتم:کارارو برای فردا اماده کنین

منظورمو گرفت و سرشو تکون داد
نیما :منم باهاتون میام

سرمو تکون دادم و رفتیم پایین
نیما نشست پشت فرمون

النازم تکیه داد به من و اروم اشک ریخت

romangram.com | @romangram_com