#مامورین_پر_دردسر_پارت_74

با ترس گفت
-کجا؟؟؟؟

نمیدونستم چجوری مقدمه چینی کنم
دستشو گرفتم و نشوندمش رو صندلی چرا همیشه سخت ترین کارا گردن من میوفته اخه

الی با نگرانی گفت:د بگو دیگه جون به ل*ب*م کردی

لبمو با زبون تر کردم :الی......یکی زنگ زد.....فکر کردم مامانته جواب دادم.....ولی ی یکی دیگه بود ..گفت از بیمارستانه

الناز یه هین بلند کشید و دستشو گذاشت رو دهنش چشماش پر اشک شد:چـ ....چی میگی ..بی بیما رس...تان

دستاشو گرفتم:الناز...مامان ....تسلیت میگم الی :

الناز با بهت نگام میکرد زد زیر گریه سرشو ب*غ*ل کردم:😭😭😭-ستارههههه.....چیییی میگییی....یعنی چی.....اون کلمه نه حرفیت یعنی چییییی😭😭😭خدااااااااا....ستاره بگو دروغهههههههه بگو اشتباه شنیدم لعنتییییی.....د چرا لال شدییی بگوووووو .بگو الان میرم خونه چراغامون روشنههه.....بگو الان میان استقبال😭😭😭
ستاره؟؟

:جانم؟

romangram.com | @romangram_com