#مامورین_پر_دردسر_پارت_70
دریا:واضح و رسا
باران از خجالت سرخ شد و به سمت بیرون دوید بیرون
با صدای بلند زدیم زیر خنده
نگام به اشکان افتاد که با خنده خیره بود به من
این چرا اینجوریم میکنه؟؟
همش خیره میشه به ادم
سعی کردم توجهی نکنم
الناز:من برم کیفمو بردارم و بیام
سرمو تکون دادم قرار بود امشب بیاد خونه ما تا فردا باهم بریم دفتر
الناز که رفت کیفمو برداشتم و رو به دریا گفتم :کیفتو بردار بریم
سرشو تکون داد و رفت سمت میز و کیفشو برداشت
romangram.com | @romangram_com