#مامورین_پر_دردسر_پارت_69

نیما زد زیر خنده :خدایی کشتی خودتو تا اینو بگیا

باران زیر لبی:اخه ندیدی قیافه اینا رو که همچین نگاه کردن تو شلوارم شکوفه زدم

وای خدا باز این بلند فکر کرد

به بقیه نگاه کردم اشکان برگه های کپی و گرفته بودجلو صورتش و میخندید

نیما و شاهین رو صندلی وارفته بودن

باراد صورتش سرخ شده بود و ریز ریز میخندید
دخترا هم که غش غش میخندیدن

باران با دستپاچگی گفت :نگین که شنیدین
رفتم دستشو گرفتم و کشیدمش :بیا بریم تا بیشتر از این سوتی ندادی

باران:یعنی شنیدین؟


romangram.com | @romangram_com