#مامورین_پر_دردسر_پارت_63


مکانی خم شد روی یکی از چالاموب*و*سید و با چشمک گفت:د اخه لامصب چرا اینجوری میخندی نمیگی من غش میکنم

بی صدا خندیدم اومد کنارم نشست و به عکسا نگاه کرد

-میگم ستاره ؟

:هوم؟

-نمیشه از جایی که جسادا پیدا شده به یه جایی برسیم؟مثل

همون کاری که با دنیل کردین
راست میگفت فکر خوبی بود

سریع وارد برنامه شدم و کل جسدارو از تصویرا حذف کردم و
بهم وصلشون کردم بقیه هم اومدن سمت ما و دورمون حلقه زدن

شبیه یه انبار بود پنجره های کهنه و زنگ زده دوباره به تصویر اصلی

romangram.com | @romangram_com