#مامورین_پر_دردسر_پارت_62
چشامو بستم و دوباره باز کردم و سری تکون دادم معلوم بود بقیه
هیچی نفهمیدن چون دهناشون اندازه غار علی صدر باز بود
بدون توجه بهشون با خودکار رو میز ضرب گرفتم باران سرشو
نزدیک گوشم کرد:یه توضیح بهم بدهکاریا
سرمو تکون دادم
باران مثل دریا برام عزیز بود
به پیشنهاد باراد رفتیم تو اتاق کنفرانس تا بتونیم یکم اطلاعات بدست بیاریم
دو ساعتی از اومدنمون گذشته بود ولی هیچی پیدا نکرده بودیم
سرم تو لب تاب بود و داشتم اخرین عکسای قربانی هارو نگاه
میکردم که صدای در اومد سرمو برگردوندم با دیدن الناز لبخندی رو ل*ب*م اومد بدون توجه به موقعیت
romangram.com | @romangram_com