#مامورین_پر_دردسر_پارت_55

یه صدا از ب*غ*ل گوشم بلند شد:چیرو میخوای بهم بگی؟

دریا از ترس یه جیغ خفیف کشید و به نیما نگاه کرد

لبخندی زدم خوب میدونست که اگه نیما حرفشو شنیده باشه باید منتظر یه دعوا باشه

با لحن خر کنکی گفت:نیماییی جونم از کی اینجایی؟

نیما یه پوزخند زد و گفت :به قدر کافی بودم
دریا چشماش گرد شد و اروم اروم ازمون فاصله گرفت و شروع کرد به دویدن نیما هم افتاد دنبالش

خندم گرفته بود سری تکون دادم و راهمو ادامه دادم که باراد ب*غ*ل گوشم گفت:مثل اینکه یکی دیشب نخوابیده

برگشتم سمتش موشکافانه به چشمام نگاه میکرد نگاهمو ازش گرفتم و سرمو تکون دادم:زدی تو هدف

-دیگه چرا؟

شونه ای بالا انداختم:چبدانم (چه میدونم خودمون)

romangram.com | @romangram_com