#مامورین_پر_دردسر_پارت_40
.
لعنتی لعنتی انگار تازه متوجه شده بودم که با خراب شدن این عملیات چی قراره به سرم بیاد
اشکان:چی میگی تو ؟چرا همه چیو سر من خورد میکنی
:اگه تو نمی اومدی تو عملیات من ،اگه به حرفم گوش میکردی،اگه پاتو تو اون ساختمون نمیذاشتی
الان میتونستم خیلی هاشون و بگیرم و بفهمم چی شده.توی لعنتی همه چیو خراب کردی همه چیووووو
اینارو گفتم و از اتاق زدم بیرون رفتم رو پشت بوم دست خودم
نبود میدونم همش تقصیر اون نبود ولی خب مقصر اصلی اون بود اگه دخالت نکرده بود...
هوا سوز داشت ولی من سردم نبود به قدری داغ بودم که حتی وقتی
سرمو رو حفاظای یخی گذاشتم چیزی از التهابم کم نشد
romangram.com | @romangram_com