#مامورین_پر_دردسر_پارت_28


اون پسره که خواست مشت بزنه بهم هرچند بیجا کرده گفت:تو یکی ساکت
باراد زد زیر خنده و برام چشم و ابرو انداخت بالا

یه چشم غره بهش رفتم و

نیما:باراد ،رییس..
باراد تند تند سرشو تکون داد و

گفت :ای وای اره اره یادم نبود ،باید بریم پیش رییس

اون دوتا پسره سرشونو تکون دادن وخواستن برن بیرون که اون

دومیه برگشت سمت من و گفت:اینو چیکار کنیم؟
:اوی این به درخت میگن

پسره:اوی تو کلات
اون یکی پسره:بمونه اینجا تا بیایم

romangram.com | @romangram_com