#مامورین_پر_دردسر_پارت_167

کرد:ایششش خیسم کردی لوس بیجنبه

سوم شخص:

همه رو صندلی هاشون نشستن
اول از همه به عضوهای جدید خوش امد گفتن و بعد به سمت من چرخیدم و منتظر حرفام شدم
بهش اشاره ای کردم کنه شروع کنه

ناشناس:خودتون خوب از شرایط موجود با خبرین و میدونین اوضاع و پس نیاز به توضیح نیست
همون موقع در باز شد و

راوی)
وارد اتاقک شد و مستقیم با چشمان سبزش چشم های سرد مرد مقابلش را نشانه گرفت پس از گذشت چند لحظه رییس با لبخند از جایش بلند شد و صندلی کنار دستش را به او نشون داد پوزخندی بر روی لبان دختر نقش بست و با گام های محکم به سمت او رفت حتی قدم هایش نیز همه را به یاد او مینداختن و این باعث اندکی ترس در دل هایشان میشد

ارام)
ترس تو نگاه همشون مشخص بود کنار همون به اصطلاح رییسشون نشستم
یکم چرت وپرت گفتن و رفتن سر بحث اصلی
نگاهمو به الناز دوختم که داشت از اخرین حالات ستاره خبر میداد هه خیرات سرش دوستش بود و داشت اینجوری فیخالدونشو در اخنیار دشمناش میذاشت

romangram.com | @romangram_com