#مامورین_پر_دردسر_پارت_155
بلافاصله اشکان همون انگشت و گرفت و پیچوند ارمین از درد دادی
کشید که اشکان با چشمای به خون نشسته گفت:بار اخرت باشه وگرنه دفعه بعد نوبت گردنته
از ویلا زدیم بیرون با عصبانیت پام و زدم زیر شنا
باراد)
یکم بعد که ستاره به نسبت اروم شد راه افتادیم اصلا باورم نمیشد
الناز اینجوری بهمون خ*ی*ا*ن*ت کنه به محض اینکه برسیم دفتر باید کارتشو باطل کنم پوووووف.
ستاره)
تا شب خودم و تو دفتر یجورایی حبس کردم تا بتونم دوباره خودمو
جمع و جور کنم اینکه قبول کنم الناز دیگه یار کناریم نیست ودشمن
رو به رومه یکم سخت بود ولی با یاداوری تهدیدی که سر دریا کرد تونستم خودمو راضی کنم
romangram.com | @romangram_com