#مهتاب_پارت_54


به دخترهای جوون ومجرد یه دونه اتاق دادندبه پسرها هم همین طور پیمان هم باهاشون جور شده بود وبااون ها میگشت بقیه هم برای خودشون یه اتاق برداشتند .علی هم کوله ما رو برد توی یکی از اتاق های طبقه بالا که پنجره اش رو به دریا باز میشد .علی روی تخت دراز کشید وبه من نگاه کرد لبخندی زدم وکنارش روی تخت نشستم دستم روی گونه اش کشیدم وگفتم: خسته شدی نه ؟

-اگه تو نبودی بیشتر خسته میشدم

-علی

-جون دلم

-من چقدر توی زندگیت مهمم ؟بود ونبودم چقدر برات فرق داره ؟دلم میخواد صادقانه جواب بدی

-میدونی مهتاب توی زندگی من مامان وبابا برام مهم هستند یا نمیدونم مژگان ومریم هم همین طور حتی سارا اما تو برام یه جور دیگه ای .از لوس شدن های مژگان یا قهرکردناش بعد از دوساعت خسته میشم وحوصله ام سر میره اما تو نه همه چیزت برام مهمه لوس شدنت قهر کردنت ،دیر اومدنت،نمیدونم دوستات همه چی مهتاب .اصلا بذار جور دیگه ای بهت بگم وقتی پیشم نیستی احساس میکنم هیج جا بهم خوش نمیگذره حتی اگه بامزه ترین آدم دنیا رو هم آورده باشن اما من دلم همون صحبت های دونفره خودمون ومیخواد مطمئن باش مهتاب اگه کار داشتی وبه این مسافرت نمیتونستی بیایی من هم باهات تهران میموندم.

لبخندی زدم واز توی کوله اش شلوار راحتی مشکیش با یه تیشرت سبز کلاه دار دراوردم دادم بپوشه خودمم لباسم رو با پیرهن دکمه دار روی رون هام وبا یه شلوار لی مشکی که پایینش کمی دمپا میشد وعوض کردم روسری آبیم رو هم سرم انداختم ورفتم پایین .

خانمها هم داشتند بساط ناهار رو درست میکردند چون دستم تند بود سریع مواد کتلت وآماده کردم وچندتا تابه روی گاز گذاشتیم وباسارا مشغول شدیم.

غذا که تموم شد از کمر درد نمیتونستم راست شم .خرامان خرامان اومدم پذیرایی وروی مبل روبه روی علی نشستم .علی رفت آشپزخونه وبایه لیوان چایی اومد سراغم وگفت: چی شده ؟

-جلوی گاز ایستادم کمرم درد گرفت .

-بمیرم برات بیا بریم اتاق یه ذره دراز بکش

چون موقع عادت ماهیانه ام بود اصلا نمیتونستم کمر راست کنم همیشه خدا همین جور بود موقع اش که میشد خیلی درد میکشیدم .

کمرمو با یه شال بستم وعلی رفت کیسه آب داغ رو بیاره دیگه فهمیده بود دردم چیه ومن چقدر خجالت میکشیدم. اومد بالا کیسه آب داغ رو زیر دلم گذاشت هرچقدر اصرار کردم که یه مسکن بهم بده نداد که نداد . میگفت دلم نمیخواد زیاد قرص بخوری .

علی هم اومد پشت به من دراز کشید ومشغول ماساژدادن کمرم شد منم که از صبح بیدار بودم گرفتم وخوابیدم .


romangram.com | @romangram_com