#ما_عاشقیم_پارت_109
من و وسوسه کردی با چشمای خمارت......
میخواستی تو بمونم همیشه در کنارت...
یه اشیونه ساختم واست تو اوج ابرا....
تو هم عاشقی کردی دل و زدی به دریا
چه احساس قشنگی...
تو قلبم تو رو دارم...
ببین چه خوبه ای گل ...تویی تو روزگارم...
چقدر خوبه عزیزم کنارم تو رو دارم...
یواشکی رو لبهات گل بوسه می کارم....
دوباره یه سری از دخترا و پسرا داد میزدن دوباره دوباره و پیام هم با لبخند و نگاهی پر عشق به نسرین این بار گونه اش رو بوسید .....
عروس و داماد در حال خوش امد گویی به مهمون هایی بودن که داشتن مجلس رو ترک می کردن و براشون ارزوی خوشبختی می کردن و منم از فرصت استفاده کردم و رفتم توی اتاق پرو و موهام و که نصفش رو به حالت جمع و باقیش رو دورم ریخته بودم رو با دست جمع کردم و یه گیره از توی کیف دستیم در اوردم و زدم بالای سرم.... ارایشم با اینکه این همه رقصیده بودم و عرق کرده بودم تکون نخورده بود...راضی از خودم و چهرم از اتاق پرو زدم بیرون و کنار ددی و عمو اینا ایستادم....
اقا بزرگ رو بخاطر حالی که داشت و تازه کمی بهتر شده بود معاف کردن از ادامه برنامه امشب و به همراه راننده ش فرشتادنش به عمارت....
کمی به همراه ماشین عروس توی شهر گشتیم و در اخر هم اخرای شب بود که برگشتیم خونه!
romangram.com | @romangram_com