#ما_پنج_نفر_پارت_64

داشتم تواتاقم کتاب میخوندم که یکی درزد

-بله؟

دربازشد وهیکل ظریف آلادرچارچوب درنمایان شد.

لبخندی زدم وگفتم:جونم آبجی؟

-میگم لعیاحوصلم سررفته بریم خرید؟هم تفریح میشه هم این که یه چیزی هم برای شب میخریم

-باشه فکربدی نیست بروبیرون من آماده میشم میام

-باشه من رفتم آماده شم توهم زودبیا.

آلارفت بیرون منم جلوی اینه نشستم به صورتم نگاه کردم.

چشمای مشکی دماغ متناسب ولبای گوشتی وموهای بلند مشکی وپوست برنزه چهره ی خوبی داشتم من به بابارفتم وآلاهم به مامانم.

کمی آرایش کردم واماده شدم ورفتم پایین.

_مامان؟مامان؟

-جانم؟

_مامان سوئیچ ماشین منوبده

-باشه مامان جان یه دقیقه صبرکن مامان رفت وبعداز1دقیقه باسوییچ ماشین خوشگلم که یه206آلبالویی بودبرگشت.

romangram.com | @romangram_com