رمان ما پنج نفر

#ما_پنج_نفر_پارت_6

با حالی گرفته ماجرارو برامون تعریف کرد.

دلم براش سوخت.

آخه فاطمه توی بچگیش اتفاق بدی براش افتاده بود که باعث شد توی بزرگی دراین رابطه هاکمی مشکل داشته باشه و وقتی خانوادش فهمیدند که چه اتفاقی افتاده خیلی درمورداین موضوعات روی فاطی حساس شدند.

واقعا درحق فاطی نامردی شده بود.

آخه خواهربیچاره من چه گناهی کرده بود که انقد بلاسرش اومد.

طفلی خواهر من چه دردی رو تحمل می کنه..!

خدایا جزتو هیچکس نمیتونه کمکش کنه!خودت کمکش کن!

بعدازاین که توی ماشین نشستیم به سمت خونه رفتیم وتوی راه کلی مسخره بازی درآوردیم تا فاطی کمی ازاون حال وهوا دربیاد..

دوروزبعد:

ساغر:

این سبحان گوربه گوری معلوم نیست وسایل من بدبختو کجاگذاشته دیشب بااون احسان دیوونه منوکلی اذیت کردن.

این دوتا ،تا

منوجوون مرگ نکن ول کن نیستند.

سبحان داداشمه و5سالی ازمن کوچکتره مایک خانواده4نفره هستیم من عاشق خانوادمم.

romangram.com | @romangram_com