#لرد_سوداگران_پارت_99
_ژاله .......دختر استاد سپید .........اون ازمون خاسته باهاش همکاری کنیم برای قاچاق دخترا .پول خوبی پیشنهاد داده ........ولی ازمون میخاد ..........دوتا دختری.........که .......مشخصاتشون رو کمدمه .........رو براش ببریم
شیشه رو از تو پاش دراوردم .گوشیم و دراوردم و شماره امین رو گرفتم
_جون دلم داداش
_محافظای خونم و دوبرابر کن سریع، همین الان، میفهمی؟
_چشم
تلفن و قطع کردم و برگشتم سمت عمو که از درد به خودش مینالید
_دیگه چی گفت
_مرداس......لعنتی........تو .....کی ...........چطوری میفهمی .....انقدر زود
یقه لباسش و گرفتم و کمی از رو صندلی بلندش کردم
_بنال
_ژاله فقط به ما وعده پول داد باور کن چیز دیگه ای نیست که نخوام بهت بگم
پرتش کردم رو صندلی ،بطری رو از زمین برداشتم و پله ها رو پایین رفتم، تو مسیر برق کریستالی چشمم رو زد
برگشتم به اون سمت، زنی رو دیدم که صورتش زیر خروار آرایش گم شده بود ،رفتم نزدیکش بلند شد
_افتخار ر**ق*ص میدین
دستم و آروم رو کمرش گذاشتم و کشیدمش وسط ،نرم سرش و نزدیک صورتم کرد
_اژدهای سیاه ، توخطری دوتا بمب رو تو خونت نگهداری میکنی که هر لحظه امکان داره سرت و زیر آب بکنن
_اطلاعاتی؟
romangram.com | @romangram_com