#لرد_سوداگران_پارت_9

_ممنون بابت دیشب تمییز بود

_لزومی نداشت تماس بگیرید من به خودم ایمان دارم

_بله همینطوره

سریع قطع کردم تا ببینم، کی پشت خطیه

_مرداس وای باورم نمیشه چطوری اینکارو کردی؟!

_بنیتا اگر حرفی میخای بزنی بهترهبیرون قرار بذاریم، من پشت تلفن صحبتی ندارم

_کافه همیشگی تا چندساعت دیگه که باز کنه.

_باشه

تمام وقتمو صرف تمییز کردن اسلحه ها کردم تا ساعت 10بشه و برم کافه.

بنیتا رو جای همیشگی دیدم روبه روش که نشستم تازه متوجه من شد

_هیچی نگو من میخام همش حرف بزنم

_بگو خب

_اولا که بهم زنگ زدن گفتن شمارت و میخان با کلی اصرار از زیر زبونشون کشیدم که کاری کردی یارو سکته کنه، مرگش و طبیعی گفتن هیچ ردی هم نبوده وای بعد که اومدم روزنامه رو دیدم همون حوالی دوتا دخترو از دست دزدا نجات دادی، بیا بخون درموردش، اسمت و گذاشتن سایه، این چندمین باره که داری تو شب چندنفرو نجات میدی بجا، قاتل داری میشی قهرمان.

به صفحه روزنامه جلوم نگاه کردم، عکس دوتا دختر بود که صورتاشون و محو کردن انتها مطلب نوشته بود، که دونفرشون توسط سایه کشته شدن ولی یکیشون زنده مونده براساس گفته های اون شاهد و دوتا دختر، سایه با دوتا حرکت اونارو کشته ،تنها مدرکی که ازش داریم یه بند چرمی که هیچ اثر انگشتی روش نیست حتی نتونستن اون دخترا هم عکس واضحیازش بگیرن

_بنیتا من نمیخاستم معروف شم فقط اگر بدونم، اون آدمی که جلومه چه سفارشی چه غیر سفارش پست باشه میکشمش، فرقی نمیکنه. میتونستم اون دخترا رو هم بکشم ولی نخاستم

_چرا سومی و زنده گذاشتی

_چون میخاستم بگه که من کشتم اونارو فکرنکنن، دخترا قاتلن

romangram.com | @romangram_com