#لرد_سوداگران_پارت_49

_مرداس خواهش میکنم ازت تمومش کن ،امروز چیکار کردی؟

حس میکردم برای اولینبار بد سالها اون خوی وحشی جنون امیزم داره برمیگرده تا حالا انقدر عصبانی نشده بودم دلم میخاست داد بزنم نعره بکشم بخاطر سالهایی که از دست دادم بخاطر مادر عزیزم بخاطر خواهر کوچیک یه روزم ،قلبم به شدت تو سینم بی قراری میکرد دستام و انقدر بهم فشار دادم که نزدیک بود استخونام خورد بشه

_مرداس چت شده

همین کافی بود برای انبار کاه من که گر بگیره ،عربده کشیدم

_کشتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتمش کاری که هرروز میکنم میکشم تا جنون خون دوست من سیراب بشه

سریع از اتاقش زدم بیرون با دو خودم و به موتور رسوندم اعصابم واقعا بهم ریخته بود نمیدونستم چرا ولی نیاز داشتم که سریع تر برم یه جایی که بهم ارامش بده فقط جلوم و میدیدم اصلا متوجه نبودم دارم کجا میرم

شماره قطعه خیلی برام آشنا بود جک موتور و زدم و بی اراده حرکت کردم چشمم به سنگ سفیدی خیره موند کلمه طلایی رنگ مادر ،زانوهام شل شدن صحنهایی گنگ و دور، از ذهنم عبور کردن.

روی صندلی وایساده بودم و به پنجره روی در اتاق عمل خیره شده بودم ساعتها گذشت زمان خیلی طولانی که اصلا متوجه نشدم چطور گذشت همش تو استرس بودم فقط وقتی از رو صندلی پایین پریدم که پرستاری اومد بیرون از اتاق همراهش هم دکتر جراح سبز پوشی بود منو که دیدن جا خوردن ،پرستار دیگه ای بهشون نزدیک شد

_هرچقدر زنگ میزنم خونشون کسی برنمیداره این پسر انگار تنها فامیلی که دارن چیزیم نمیگه از اون موقع به در خیره شده

دکتر با خوشرویی به سمتم نگاهی انداخت منو بغلش کرد و نشوند رو پاهاش

_پسرم چند سالته؟

_مادرم کجاست

_تو جواب منو بدی منم قول میدم بهت بگم مامانت و خواهر خوشگلت کجاست

_9سالمه

_اسمت چیه ؟

_مرداس

_نمیدونی پدرت کجاست؟

romangram.com | @romangram_com