#لمس_خوشبختی_پارت_44

-خونم !!! نیم ساعت دیگه میرم سر کار. چی شده؟
-شهاب بیا اینجا
-مگه کجایی تو؟
-خونه امیرسامم دیگه زود بیا جون درسا
-باشه باشه اومدم
تا اومدن شهاب چشمامو بستم و سعی کردم به درد پام فکر نکنم. یک ربعی گذشته بود که زنگ در به صدا در اومد خواستم از جا بلند شم و برم درو باز کنم اما اصلا قادر به بلند شدن نبودم، صدای قدمای امیرسامو که شنیدم خیالم راحت شد که درو باز میکنه. داشتم با گچ پام ور میرفتم که در باز شد. اوا شهاب چه زود اومد بالا نگاهی به در کردم. ای خدا باز امیرسام. خدا به خیر بگذرونه... امیرسام عصبی گفت:
-تو گفتی این پسره بیاد اینجا؟
-پسره کیه؟
-شهاب دیگه
-اهان خوب شهاب اسم داره، بهتره اسمشو بگی
-درسا نرو روی اعصاب منا
خواستم جواب بدم که صدای نگران شهاب اومد:
-درسا کجایی تو؟
بی توجه به امیرسام با صدای بلندی گفتم:
-توی اتاقم شهاب بیا اینجا
نیم نگاهی به امیرسام انداختم و گفتم:
-می تونی بری دیگه
امیرسام اخمی کرد و جوابی نداد. به شهاب که از در وارد می شد نگاه کردم و گفتم:
-شهابی دیدی چی شدم؟
شهاب چشمش که به پام افتاد سریع بهم نزدیک شد، روی تخت کنارم نشست و با نگرانی گفت:
-چه بلایی سر خودت اوردی تو؟
با بغض گفتم:
-تصادف کردم
-تصادف؟ کجا بودی مگه؟
-با بچه ها برنامه دور دور شبانه داشتیم توی ماشین مهرداد بودم... سرعتمون بالا بود یهو یک سگ اومد وسط اتوبان
-درسا چند بار بگم این کار خطرناکه؟ باز پاشدی رفتی؟ اونم با اون مهرداد که سرعت میگیره دیگه قاطی می کنه
-ای بابا دعوام نکن دیگه ، درد دارم مسکن می خوام
-مسکن؟ چرا نگفتی سر راه برات بخرم
-یادم رفت خوب
فکر کنم توی ماشین باشه تو بخواب تا برم بیارم-

romangram.com | @romangram_com