#کریشنا_پارت_96
حريف شاه ويراس بشيم ...اون قدرتمند بود و ما يه رهبر خوب نداشتيم ... اما الان با وجود تو ... ما قدرتمنديم ... تو مي توني رهبر ما
باشي ...
- چرا فکر کردين من همين الان شما رو لو نمي دم ؟ چرا فکر کردين رهبرتون ميشم ؟
گيلن سري تکان داد و گفت :
- شما اينکارو نمي کنين ... چون يه جايي در وجودتون ... ميدونين که هدفمون يکيه ... چون شما همونقدر آدريان رو روي تخت شاهي
مي خواين که ما مي خوايم . کريشنا پادشاه نيست ... و شما اينو خوب مي دونين ... پادشاهي حق پسراي شاه دالويشه ... که بعد از
مرگ آيدن ، بايد به آدريان برسه ...
- مرگ آيدن ؟!
- آيدن؛ سرورم .. برادر بزرگ آدريان ... درباره همنامي با اون چيزي نمي دونستين ؟
آيدن به لبه پنجره تکيه داد . غوغاي درونش ديگر نمي توانست مخفي بماند . قلبش به سختي مي تپيد . نگاهش را به ماه کامل دوخت و
زير لب گفت :
- آيدن ...
گيلن آيدن را از افکار درهمش بيرون اورد و گفت :
- آيدن فعلا اهميتي نداره قربان ... اون مرده ... چيزي که از شما مي خوايم حمايتتونه ... ما به يه رهبر احتياج داريم ... بهمون کمک
مي کنين ؟
آيدن چند قدم به جلو امد و گفت :
- نمي دونم ...
گيلن اصرار کرد :
- اما مگه نه اينکه هدف شما هم همينه ؟ مگه نه اينکه اينجايين تا آدريان رو به حقش برسونين ... مطمئنم وقتي آدريان پادشاه باشه ...
شما همچنان وليعهد خواهيد موند ...
آيدن چشمان سبز زمردي اش را به گيلن دوخت و با صداي آرامي گفت :
- من اهميتي به اين تاج وليعهدي ... به تخت شاهي نمي دم ... من فقط مي خوام کاري رو انجام بدم که درسته ... اما ... نمي دونم ...
اصلا ...
آيدن حرفش را خورد . افکار موهوم و مشوشش اجازه صحبت به او نمي دادند . خودش هم نمي فهميد چه چيز باعث اين رنج روحي
romangram.com | @romangram_com