#کریشنا_پارت_60
آيدن سري تکان داد . در ورودي سرسراي بزرگ به رويشان باز شد . مهمانان به محض ورود آنان از جايشان برخاستند و عده اي
سالن رقص را خالي کردند . کريشنا و آيدن و سه تن ديگر بالاي يک سن چند پله اي رفتند . کريشنا روي بزرگترين تخت که طلايي رنگ
بود نشست و ژوليت روي صندلي کنارش جاي گرفت . بريان و پيتر هم روي صندلي هاي کوچکتر و برنزي در سمت چپ و راست
نشستند . سمت چپ کريشنا ، فاصله بين او و بريان يک صندلي با پارچه سفيدي پوشانده شده بود . کريشنا به آيدن اشاره کرد تا در
آستانه سن بايستد سپس سرفه اي کرد و گفت :
- به همه شما خوشامد ميگم . نمي خوام خيلي حاشيه برم ... توي قصر من هميشه يه صندلي خالي بود که امروز مي خوام پرش کنم با
شخصي که بهش اعتماد دارم و لياقتش رو داره ... معرفي مي کنم .. وليعهد آيدن ... آيدن کرول ... - سپس رو به ايدن کرد - بيا جلو ...
آيدن کنار صندلي سپيدپوش ايستاد . يکي از خدمه پارچه سفيد را از تخت برداشت . به وضوح زيباترين صندلي و يا تختي بود که آيدن
به عمرش ديده بود . با طراحي بسيار ظريف و نقره اي رنگ . درحالي که با زمرد و الماس تزيين شده بود . تاجي نقره اي روي نشمين
ابريشمي و زمردي رنگش قرار داشت . کريشنا از جا برخاست و تاج را برداشت و با صداي بلند و زيري گفت :
- من ، تو .. آيدن کرول را به ولايت عهدي منصوب مي کنم به شرط اينکه با کمال وفاداري به سرزمينت خدمت کني تا آخرين قطره
خون و تا آخرين نفس ... قبول مي کني ؟
آيدن چشمانش را بست و تعظيم کرد و گفت :
- قبول مي کنم .
- بايد با خونت عهد ببندي ...
آيدن خنجر لبه الماسي را از خدمتکاري گرفت و کف دستش را بريد . قطره اي خون روي تاج نقره اي ريخت و گفت :
- عهد مي بندم .
کريشنا لبخند زد و تاج کوتاه و نقره اي را در حالي که قطره خون همچنان بر آن بود روي سر آيدن گذاشت و به آرامي گفت :
- فوق العاده شدي . - سپس با صداي بلندي گفت - به سلامتي وليعهد آيدن ... نوش .
جمعيت جامهايشان را بالا گرفتند و همزمان با کريشنا به سلامتي آيدن نوشيدند . آيدن هم گيلاسش را به کريشنا و ژوليت زد و منتظر
ماند . پيتر جامش را به لبه جام آيدن زد و گفت :
- تبريک رفيق .
romangram.com | @romangram_com