#کریشنا_پارت_1

فصل اول :

فراموشي


نور خيره کننده هالوژن هاي رقصان چشمانش را مي آزرد . صداي قهقهه هاي ديوانه واري از کنار گوشش مي گذشت . گيلاسش هنوز

تا نيمه پر بود در حالي که پرديس اصرار داشت تا گيلاسي ديگر برايش بياورد . سرش گيج مي رفت . تحمل سر و صدا و نور زننده و

چرخان سالن رقص برايش دشوار مي نمود . پرديس دستش را گرفت او را به ميانه سالن برد و چرخي زد . آيدن آه کوتاهي کشيد و گفت

:

- خواهش مي کنم پرديس ... الان اصلا حوصلش رو ندارم ...

پرديس اخم کرد و گيلاسش را تا انتها سر کشيد . آيدن گونه پرديس را بوسيد و ادامه داد :

- برات جبرانش مي کنم . قول مي دم .

پرديس به آيدن تکيه کرد و سرش را روي شانه او گذاشت . آيدن خواست حرفي بزند اما پسري به تلوتلو خوران به آنها بر خورد .

گيلاسش با شدت به گيلاس آيدن خورد و شکست . پرديس فرياد کوتاهي کشيد و بازويش را گرفت . پسر که از شدت مستي تعادل نداشت

با ديدن زخم بازوي پرديس وحشت زده شد و تکه شکسته گيلاس را به گوشه اي پرت کرد اما لبه تيز آن صورت پرديس را خراشيد .

خون تازه و گرمي از صورت و بازوي پرديس روي زمين مي چکيد . خشمي بي امان آيدن را از کنترل خارج کرد . بوي تند خون

پرديس او را هر لحظه عصبي تر مي ساخت . روي به روي پسر ايستاد و گفت :

- ببين چه غلطي کردي ؟

پرديس ملتمسانه گفت :

- ولش کن آيدن ... من خوبم ...بيا منو برسون به يه درمانگاه ...

اما خشم دستور ديگري به ايدن مي داد . تکه شيشه اي از روي زمين برداشت و گفت :

- به خاطرش تقاص پس ميدي ...

ديگر افراد سالن رقص از حرکت ايستادند و به انها نگاه مي کردند . پرديس فرياد زد :

- اينکارو نکن آيدن ... خواهش مي کنم ..ارزششو نداره ..

آيدن گفت :

- تو زخمي شدي پرديس ...

- يه اتفاق بود . ولش کن .

romangram.com | @romangram_com