#کوه_پنهان_پارت_87
خودم براش توضیح میدم ..
با حرص کنترل شده ای گفتم :
_ نیازی نیست شما براشون توضیح بدین .. در هر صورت ایشون فرد مورد نظر من برای ازدواج نیستن ..!!!
بهنود خیلی راحت
بهنود _ فرد خاصی رو در نظر داری ؟!
سعی کردم مثل خودش راحت پاسخ بدم ..
_ خیر .. ال*بته فعلا !!
بهنود انگار که میخواست صحت حرفامو از نگاهم بخونه .. به سمت من برگشت و چند ثانیه ای نگام کرد .
نفسشو پرصدا بیرون فرستاد ..
بهنود _ درهرصورت هر جور مایلی .. ولی تا اونجایی که من میدونم شاهین پسر خوبیه .. شرایط اجتماعی خوبیم داره .. واز همه مهمتر اینکه ..
کمی مکث کرد .. به توهم علاقه ی زیادی داره و شرایطتم پذیرفته ..
سعی میکرد با استفاده از منطق و کمی احساس منو راضی کنه .. منم سعی کردم با همون منطق پاسخشو بدم ..
_ فقط خواست خودش اهمیت نداره ..
بهنود _ مادرش هم راضیه .. یعنی میشه .. برای شاهینم این موضوع خیلی اهمیت نداره ..
_ ولی برای من داره .. وفکر کنم الان مهم من باشم .
بهنود که از قانع کردن من ناامید شده بود :
_ باشه هر جور خودت صلاح میدونی.
باتموم شدن حرفش اومدم از اتاقش خارج بشم که صدام کرد ..
بهنود _ سارا
وایستادم .. ولی برنگشتم .
_ بله ؟!
بهنود _ دلم میخواد همیشه مثل یه برادر روی من حساب کنی ..
میدونم نباید !!
ولی دلم گرفت .. قل*بم فشرده شد ..
یه پوزخندم اومد روی ل*بم .
romangram.com | @romangram_com