#کوچ_غریبانه_پارت_18
-من که عروس نیستم عروسک خیمه شب بازی ام که تو دست یه عده دارم می چرخم.شما هم خودتون رو زیاد به زحمت نندازید این جشن و مراسم ارزششو نداره که یه عروس آنچنانی داشته باشه.یه آرایش سرهم بندی کنید بره.
-این جوریم که نمی شه مادرجون اولا وجدانم نمی زاره کارو انجام ندم ثانیا باید این مزدی که بابتش می گیرم حلال باشه یا نه؟
-مطمئن باشید از شیرمادر حلال تره.اگه منم که اصلا دلم نمی خواد لباس سفید بپوشم وآرایش کنم ولی در این مورد مجبورم کردن.حالا دیگه فرقی نمی کنه که چه جوری باشه.تو رو خدا یه جوری تمومش کنید بره.
نگاهی از سر دلسوزی به قیافه ام انداخت:
-باشه حالا که خودت این جوری می خوای منم حرفی ندارم ولی می تونم یه سوالی ازت بپرسم؟
-بپرسید چه اشکالی داره؟
-می گم ببخش اگه فضولی می کنم ولی مثل روز روشنه که تو به این وصلت رضا نیستی پس چرا دارن تو رو به زور شوهر می دن؟
-کاش خودم جوابشو می دونستم در اون صورت غمم کم تر می شد.اگه می دونستم به چه گناهی دارم مجازات می شم این قدر برام سخت نبود.
-وا...شما هنوز مبتلایی ملوک خانوم؟الانه که عاقد پیداش بشه هنوز عروسمون هیچ کاری نکرده؟
romangram.com | @romangram_com