#کوچ_غریبانه_پارت_129

-خوب آره مهمه...مهم تر این که می خوام اون بچه از تو باشه که الان هست.اگه خدا بخواد و سحر زنده بمونه اونو به اندازۀ بچۀ خودم دوست دارم.

-کی زنده بمونه؟!

-یادت رفته با هم چه قراری گذاشته بودیم؟این که اگه بچه مون پسر شد اسمشو بذاریم سجاد،اگه دختر بود سحر.

همان طور که به پهنای صورت اشک می ریختم از حرفش خنده ام گرفت:دیونه...معلومه مغزت تکون خورده.

برگی از دستمال کاغذی را به سویم گرفت:

-قول بده اسم دیگه ای براش انتخاب نکنی.بعد از اینم دیگه نبینم خودتو واسه هر مسئلۀ کوچیکی ناراحت کنی.

پرستار سرزده پیدایش سد:

-خانوم بهرام خانی امروز شما باید از تخت بیایید پایین یه کم راه برید،وگرنه بعدا براتون خیلی مشکل می شه.حالا که آقاتون اینجاست بهترین فرصته که ایشونم بهتون کمک کنه.

خواستم مخالفت کنم،مسعود گفت:

-پا شو تنبل خانوم،پا شو با هم بریم یه سری به سحر گلم بزنیم.

romangram.com | @romangram_com