#کینه_عشق_پارت_44
از دستشویی بیرون اومدم و گفتم:تا یه ربع دیگه من اماده ام.
گفت:زود باش سام از ادمای بد قول خوشش نمیاد.
ابرو بالا بردم و گفتم: چه پر توقع اون که خودش همیشه دیر میاد...حالا چی شده که سام به ما افتخار داده؟؟
ساحل در حال سر تکون دادن خندید و گفت:من و سام همیشه خرید های عیدمون رو با هم انجام میدیم....بعد هم از اتاق بیرون زد...
شلوار تنگ شیری رنگی پوشیدم با یک پالتوی چرم و خز دار نسکافه ای....بوت های ساق بلند و قهوه ای رنگم رو پوشیدم و کیف ستش رو با عجله از تو کمد بیرون کشیدم و شال کرم رنگم رو هول هولکی سر کردم و دویدم بیرون...ساحل داشت به سمت پله ها می رفت که بادیدن من ایستاد و منتظر شد تا بهش برسم تو همون حال هم گفت:بابا ایول تو که از سام هم دقیق تری...
باهم از پله ها پایین رفتیم و من پرسیدم:کجاس؟؟!!
کیفش رو روی دوشش جا به جا کرد و گفت:تو ماشین منتظرمونه.
روی صندلی عقب ماشین سام نشستیم و اون هم ائینه رو روی صورتم تنظیم کرد و همون طور که از تو ائینه نگاه به چشمام دوخته بود گفت:صبح بخیر...خوبی؟؟
لبخند زدم...نگاهش رو دوست داشتم...برخلاف اخلاقش نگاه مهربونی داشت اروم گفتم: سلام...صبح بخیر...خوبم..تو چطوری؟؟
در حالیکه ماشین رو با دقت از در باغ بیرون می برد گفت:خوبم....و ضبط ماشین رو روشن کرد و سکوت حکم فرما شد...
romangram.com | @romangram_com