#کینه_عشق_پارت_3
دختر دستش را به سمتم دراز کرد و گفت:سلام...من ساحلم...
دستم رو به دست گرمش سپردم و آروم گفتم:علیک سلام...منم فریماهم...لحنم یکم شاکی وار بود..
اما او باز هم لبخند زد:وای...چه اسم قشنگی..فریماه..چقدرم که به چهره ات میاد...
با خنده گفتم:طعنه میزنی؟؟!!
هول شد:نه به خدا...تو خیلی نازی...خیلی هم مهربون به نظر می رسی...
کلافه گفتم:خیله خوب طفره نرو...کارت رو بگو...
کمی رنگ به رنگ شد و به من من افتاد:راستش...میدونی... یکم سخته...من می خوام کمکم کنی...
با خنده گفتم:من؟؟!!..فکر نکنم من بتونم کمکی به تو بکنم....
گفت:چرا می تونی...
چشم غره ای به مکث های بی موردش بین کلمات رفتم و غریدم:ببین ساحل خانم...من زیاد وقت ندارم...تو هم بهتره رک و پوست کنده بگی از من چی می خوای؟؟
کمی دستپاچه شده بود:ببین فریماه من خواهری ندارم...خانواده ام اصرار دارن تا یه همراه برام بیارن اما همراهی که اونا انتخاب کردن....خوب اون دختر منتخب من نیست...یه دختر لوس و افاده ای...اما من می خوام کنار کسی باشم که خودم انتخابش کردم...راستش فکر کردم تو می تونی همراه خوبی برام باشی...فکر نمی کنم تو خانواده ای داشته باشی...داری؟؟!!
romangram.com | @romangram_com