#کینه_عشق_پارت_15

حدس اینکه این پسر همون سام برادره ساحله اصلا" کار مشکلی نبود... کسی حرفی نزد ولی من گفتم:ببخشید تو مملکت شما به10 دقیقه میگن دو دقیقه؟؟تازه هرچیزی وقت خودش رو داره...

سام با تعجب به من خیره شد و گفت:جناب عالی؟؟

اقای کیانی با تحکم گفت:سام...مواظب حرف زدنت باش....ایشون خانم فریماه فرجاد هستند...همراه و دوست ساحل که از این به بعد قراره با ما زندگی کنن.....

سام سر تکون داد و گفت:بله...بله کاملا" متوجه شدم....معلومه خودش رو هم خوب تو دل شما جا کرده که هنوز نیومده طرف اونو میگیرید...

ساحل با خنده گفت:داداش جون می دونی که بابا همیشه طرف حق رو می گیره....

سام پوزخندی زدو گفت:فریماه خانم لااقل زحمت می کشیدید از جاتون بلند میشدید...

موذیانه گفتم:من و...عادت نداریم....ببخشید عادت نداشتیم که از سر میز بلند شیم اونم قبل از تموم شدن غذا....

سام با تعجب گفت:چرا حرف هات رو سانسور می کنی؟

با دلخوری گفتم:منظورم من و خانواده ام بودیم...خانواده ای که دیگه وجود نداره....بعد سرم رو با غذام گرم کردم...

ساحل با ناراحتیه اشکاری رو به سام گفت:هیچ وقت نشده بدون دردسر کاری بکنی.

منو ساحل حسابی تو نقشمون فرو رفته بودیم...اونقدر که حتی خودمون هم دروغهامون رو باور کرده بودیم....

romangram.com | @romangram_com