#کینه_عشق_پارت_142


یه پس گردنی آروم بهش زدم و گفتم:مودب باش ساحل.

ساحل خندید و کمک کرد تا لباس و کفشم رو بپوشم و بعد من رو جلوی ائینه ی قدی ای که با پرده پوشونده شده بود برد...با دیدن خودم واقعا" حیرت کردم...تاج و تورم به زیبایی روی سرم سوار بود و لباس ساتن سفیده و ساده ام بدن عریانم رو میون بازوانش گرفته بود و پاپیون کوچیک و ملیله دوزی شده ی روی کمرش به هر ببیننده ای بی پروا چشمک میزد و خودنمایی می کرد...شونه های لختم از سفیدی می درخشید و گردن باریکم تو حصار دست های سرویس برلیان زیبایی بود که زیر نور پررنگ اتاق درخشش فوق العاده ای داشت...

هنوز مسخ چهره ی خودم تو آئینه بودم که در اتاق باز شد و شاگرد آرایشگر وارد شد و گفت:عروس خانم تشریف بیارید آقا دوماد اومدن...

ولی قبل از اینکه من فرصت کنم برگردم و از اتاق خارج بشم تصویر سام در حالیکه تو چهار چوب اتاق با اون کت شلوار مشکی و براق و اون پیرهن سفید و کراوات دودی و خوشرنگ و اون تک گل رز سفید هلندی تو جیبش قد برافراشته بود توی آئینه افتاد و دلم رو لرزوند...

سام با تردید و صدایی که نمی دونم از شوق بود یا دلهره که می لرزیدگفت:فریماه؟؟!

ساحل هم گوشه ی اتاق به تماشا ایستاده بود....آروم برگشتم و گوشه ی دامنم رو تو مشتم گرفتم...سام جلو اومد و در حالیکه مات من شده بود...مسخ شده گفت:خیلی خوشگل شدی...دیوونه کننده شدی فریماه...عشق من...عروس نازنین من...

دو قدم دیگه جلو اومد و به نرمی پیشونیم رو بوسید و گل رو به دستم داد...

در حالی که گل رو می گرفتم گفتم:تو هم خیلی خوش تیپ شدی...با سام از اتاق خارج شدیم...ما حرکت می کردیم و فیلمبردار و عکاس هم سایه به سایه به دنبال ما می اومدن...

با ماشین وارد باغ شدیم...همه هلهله می کردن و صدای فریاد شادی باغ رو پر کرده بود...

خیلی خوشحال بودم اما جای خالی خیلی ها رو هم کنارم حس می کردم...مادرم...پدرم...سمیه خانم و خیلی های دیگه...پدرجون و مادرجون جلو اومدن و ما رو بوسیدن و برامون آرزوی خوشبختی کردن..


romangram.com | @romangram_com