#کینه_عشق_پارت_119

نه به اب / نه به ابر / نه به برگ / نه به این ابی ارام بلند / نه به اتش سوزنده که لغزید به جام/نه به این خلوت خاموش کبوتر ها / من به این جمله نمی اندیشم! / من مناجات درختان را هنگام سحر / رقص عطر گل یخ را با باد / نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه / صحبت چلچله ها را با صبح/ نبض پاینده ی هستی را در گندم زار/ گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل / همه را می شنوم...می بینم/ من به این جمله می اندیشم...به تو می اندیشم/ ای سراپا خوبی..تک و تنها به تو می اندیشم.....

با صدای کوبیده شدن در ماشین از جا پریدم و از اعماق افکارم بیرون اومدم...

سام در حالیکه استارت میزد گفت: چرا لجبازی می کنی فریماه؟

به جای جواب دادن پرسیدم:تعقیبم می کردی؟؟

با خشم گفت:نخیر...جواب منو بده چرا با وجود تمام سفارش های من بازم باهاش در تماسی؟؟

با حرص گفتم:من با کسی در تماس نیستم...اگه نمی رفتم دست از سرم بر نمی داشت...شنیدی که جلوی خودت بهش گفتم بین ما همه چیز تموم شده...

در حالیکه بغض چند ماه ام می شکست و تکه هاش پرده ی اشکهام رو می درید گفتم:تموم شده سام...باور کن...خواهش می کنم...چرا تعقیبم می کنی؟؟چرا عذابم میدی؟؟

سام که فهمیده بود خیلی ناراحتم با ارامش گفت:تعقیبت نمی کردم...وقتی رفتم خونه مامان گفت ماشینت خراب شده و از من خواست بیام دنبالت تا تو این برف تنها نری خونه...منم اطاعت کردم ولی تو ترافیک گیر کردم و دیر رسیدم...وقتی داشتی سوار ماشین اون الدنگ میشدی من اونور خیابون از تو ماشین دیدمتون ولی راه فرار نداشتم...تا دور بزنم و بهتون برسم طول کشید...اما خوشبختانه به موقع رسیدم...

کمی مکث کرد و ادامه داد:فریماه مطمئن باشم که همه چیز تموم شده و این اخرین دیدار تو با اون روانی بود؟؟

با قاطعیت گفتم:اره مطمئن باش...قسم می خورم...یکبارم گفتم که حاضر نیستم مثل احمق ها اشتباهات گذشته ام رو تکرار کنم.

سام نفس عمیقی کشید و بعد مکثی طولانی....به صورتش نگاه کردم...انگار می خواست تمام قواش رو روی لبهاش متمرکز کنه تا کلماتی که در پس زبونش می جنبید رو روی لبهاش جاری کنه...

romangram.com | @romangram_com