#کینه_عشق_پارت_100


سام لبخندی تلخ زد:در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود/کاین شاهد بازاری و ان پرده نشین باشد

موزیانه گفتم:دهان شهد تو داده رواج اب خضر/لب چو قند تو برد از ثبات مصر رواج

سام خیره نگاهم کرد و گفت:حافظ همه چیز رو می دونه و ادامه داد:

جان در ازای تو بادا که یقین می دانم/کمان ناوک مژگان تو بی چیزی نیست

نگاهی کوتاه به سام کردم و ادامه دادم:تو پنداری که بد گو رفت و جان برد/حسابش با کرام الکاتبین است

سام به فکر فرو رفت و خیره به جایی نامعلوم گفت:تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت/تا باز چه اندیشه کند رای صوابت...

مات موندم...زیر لب زمزمه کردم:که خطا رفت؟؟

یک ساعت تمام من و گفتم و سام گفت تا اینکه مادر جون با خنده گفت: بسه بچه ها...جفتتون برنده اید...بلند شید ساعت 12 نیمه شبه. باید بخوابیم...

نگاهی به ساحل که خمیازه کشان به سمت اتاقش می رفت انداختم و گفتم:چشم مادر جون...و رو به سام گفتم:مشاعره ی خوبی بود..ممنون...

و سالن رو به مقصد اتاقم ترک کردم...


romangram.com | @romangram_com