#کیارش_پارت_30

لبخندی زدم و گفتم:
- اونم بعدا میام فعلا!
و رفتم سمت در شبنم هم پشت سرم اومد و گفت:
شبنم - اینطوری که زشته حداقل یه چایی در خدمت باشیم!
کفشامو پوشیدم و گفتم:
- اونم بعدا خدمت میرسم فعلا!
شبنم - به سلامت
از پله ها اومدم پایین و رفتم در خونه مو باز کردم و رفتم تو خونه و درو بستم چسبیدم به در دست مو گذاشتم رو قلبم و زیر لب گفتم:
- آروم! آروم تر بزن می دونم دوسش داری ولی آروم بزن!
من الان چی گفتم؟ آره من شبنم و دوست دارم ولی آخه چطوری باید بهش بگم؟ نه فعلا باید صبر کنم اون خیلی بچه ست بعدشم معلوم نیست دوسش دارم یا یه احساس زودگذره، حداقل باید پنج سال صبر کنم که درسش تموم بشه، آره باید صبر کنم ولی خیلی سخته!
رفتم تو اتاق خواب و خودمو پرت کردم رو تخت و خوابیدم!
هفت سال بعد....
- آرمان دست از سرم بردار میخواهم برم اون پسره ی عوضی رو بکشم ولن کن!
آریان دستامو محکم تر گرفت و گفت:
آریان - نمیزارم بری، بابا بی خیال شبنم شو، نمیبینی دوست نداره، ستاره هم که زنده ست برو با ستاره ازدواج کن مگه دوسش نداشتی؟ پس برو سمت ستاره!
داد زدم:

romangram.com | @romangram_com